سلام به همه.تو این چند روز که هیچ مطلبی ندادم سفر بودم،الانم در حالی که یه دستمال به گردنم بستم دارم این پست رو می نویسم آخه نمی دونین دیشب رو با چه وضعی تو ماشین خوابیدم!چنان گردن دردی گرفتم که نگو!! رفته بودیم سنندج واسه ثبت نام خواهرم برا دانشگاه،اینقدر ناراحت بودم،که می خواست از پیشم بره بره ولی افتاد ترم بهمن و یه چار ماه دیگه ای پیش خودمه.سنندج واقعا شهر خوبی بود خیلی خوش آب و هوا بود به من یکی که خیلی خوش گذشت،جای شماها خالی...
چند روز دیگه هم که اول مهر و مدرسه ها باز می شه منم دیگه خیلی کم می تونم پست بذارم و احتمالا از اول مهر به ماهی یه پست قناعت کنم.
در دو روز عمر کوته سخت جانی کرده ام
با همه نا مهربانان، مهربانی کرده ام
هم دلی هم آشیانی هم زبانی کرده ام
می روم دلمردگی ها را ز سر بیرون کنم
گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم
بر کلام نا هماهنگ جدایی خط کشم
بر سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم
نوشته های دیگران()